۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۷

برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش
وین گفت مرا خوار مدار ای پسر خوش

باده خور و مستی کن و دلداری و عشرت
و اندوه جهان باد شمار ای پسر خوش

رنج و غم بیهوده منه بر دل و بر جان
و آن چت بنخارد بمخار ای پسر خوش

خواهی که بود خاک درت افسر عشاق
در باده فزون کن تو خمار ای پسر خوش

ناموس خرد بشکن و سالوس طریقت
وز هر دو برآور تو دمار ای پسر خوش

زهد و گنه و کفر و هدی را همه در هم
در باز به یک داو قمار ای پسر خوش

تا زنده شود مجلس ما از رخ و زلفت
در مجلس ما مشک و گل آر ای پسر خوش

از جان و جوانی نبود شاد سنایی
تا دل نکند بر تو نثار ای پسر خوش

صد سجدهٔ شکر از دل و از جان به تو آرد
او را ز چه داری تو فگار ای پسر خوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.