۲۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است
چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است

رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم
راه عاشق در میان هفت دریا آتش است

چون چراغ مرده از صحبت دلی آورده ام
از دم خلوت نشینانم تمنا آتش است

گر به کفرستان بری این روی آتشناک را
برهمن در رقص می آید که حق با آتش است

از نسیم صبح می سوزد حریفان را جمال
نازکان را بر سر آن کوی سر ما آتش است

در سلم رسم است ما را دین و دنیا باختن
هر که را در سر قماری هست سودا آتش است

عاشقی و حسن را در پرده نتوان داشتن
شعله غمازی کند ناچار هر جا آتش است

گریه گرم «نظیری » ریگ در وادی گداخت
از سرشکش تا به زانو در ته پا آتش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.