۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵

گریزد از صف ما هر که مرد غوغا نیست
کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست

جمال مغبچه دیدی شراب مغبچه نوش
مگوی عذر که در کیش ما مدارا نیست

ز پای تا به سرش ناز و غمزه در اعراض
هزار معرکه و رخصت تماشا نیست

به حکم عقل عمل در طریق عشق مکن
که راه دور کند رهبری که دانا نیست

فلک سراسر بازار دهر غم چیدست
نشاط نیست که یک جای هست یک جا نیست

نشاط رفته ز دوران به صبر بستانیم
که بد معامله آزرده از تقاضا نیت

هوای وصل کسی می کند که بوالهوس است
که در آن دلی که محبت بود تمنا نیست

«نظیری » است به حالی ز غمزه خونین تر
به شکوه تا دلت آزرده است گویا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.