هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از غم و اندوه خود میگوید و به دنبال آرامش و تسلی میگردد. او از نبودن شادی و نشاط در بهار شکایت دارد و به دنبال کلید حل مشکلات خود است. اشعار پر از استعاره و کنایه هستند و احساسات عمیق شاعر را نشان میدهند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و کنایهها نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.
شمارهٔ ۱۰۱
خمار می به لبم قفل زد ایاغ کجاست؟
کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟
نه عندلیب غزل خوان نه شاخ گل خندان
درین بهار کسی را دل و دماغ کجاست؟
شکوفه را به نم ابر جامه در گرو است
برهنه را سر و سامان عیش باغ کجاست؟
یکی به گرد گلستان خویش سیری کن
ببین که یک گل بی صد هزار داغ کجاست؟
هزار جنس مرادم به وقت در گرو است
دمی که صاحب وقتی دهد سراغ کجاست؟
ز شغل کار خودم یک نفس رهایی نیست
محبتی که دهد از خودم فراغ کجاست؟
به خون دیده «نظیری » بساز و باده مخواه
برای زاغ میی همچو خون زاغ کجاست؟
کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟
نه عندلیب غزل خوان نه شاخ گل خندان
درین بهار کسی را دل و دماغ کجاست؟
شکوفه را به نم ابر جامه در گرو است
برهنه را سر و سامان عیش باغ کجاست؟
یکی به گرد گلستان خویش سیری کن
ببین که یک گل بی صد هزار داغ کجاست؟
هزار جنس مرادم به وقت در گرو است
دمی که صاحب وقتی دهد سراغ کجاست؟
ز شغل کار خودم یک نفس رهایی نیست
محبتی که دهد از خودم فراغ کجاست؟
به خون دیده «نظیری » بساز و باده مخواه
برای زاغ میی همچو خون زاغ کجاست؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.