۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

تو را به کعبه مرا کار با دل افتادست
به کعبه بتکده من مقابل افتادست

صدای بی جرس ار بشنوی غریب مدان
که روح ماست به دنبال محمل افتادست

سپند طالع من حرز ان یکاد کنید
صلیب زلف بتانم حمایل افتادست

به عزم کعبه کنید اتفاق خلوتیان
که پیر صومعه را بار در گل افتادست

نه کج ز مستی می کرده قبله باده فروش
دلش به گوشه میخانه مایل افتادست

شکسته بر ورق جبهه تو خامه حکیم
که ابروان تو را عقده مشکل افتادست

حریف بین چه به راحت بساط می چیند
ز تیز نقشی افلاک غافل افتادست

حریم خاک چو قربانگه منا دیدم
که هر طرف نگری صید بسمل افتادست

یکی به گور عزیزان شهر سیری کن
ببین که نقش امل ها چه باطل افتادست

مجردان سبک سیر از جهان رفتند
گهر به قعریم و خس به ساحل افتادست

گدای پیر مغان شو که پادشاه فقیر
بر آستانه میخانه سایل افتادست

ضرر به مال «نظیری » پیش بین نرسد
که او به وادی و رختش به منزل افتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.