هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بیتوجهی معشوق رنج میبرد. شاعر احساس میکند که عشقش نادیده گرفته شده و دلش با دل معشوق بیگانه است. او از بیوفایی و سنگدلی معشوق شکایت دارد و اشاره میکند که حتی پروانهای در محفل معشوق نمانده که برای عشق بسوزد. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که ادعای عشق نکند، زیرا این ادعا از طرف قاتل (معشوق) بیمعنی است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'قاتل' و 'خون' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۱۰۹
در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست
زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست
از آبگینه حوصله ما تنک تر است
صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست
گویا دوانده ریشه نهال محبتم
می بینم از تو آن چه در آب و گل تو نیست
زین پیش شیشه دل ما هم ز سنگ بود
بی نسبت، آشنا دل ما با دل تو نیست
بی یار مانده روی تو از بیم خوی تو
ورنه کدام کس که دلش مایل تو نیست
بس جانگداز می گذرد سرگذشت شمع
پروانه نسوخته در محفل تو نیست
خون تو را چه قدر «نظیری » خموش باش
این بس که دعوی از طرف قاتل تو نیست
زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست
از آبگینه حوصله ما تنک تر است
صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست
گویا دوانده ریشه نهال محبتم
می بینم از تو آن چه در آب و گل تو نیست
زین پیش شیشه دل ما هم ز سنگ بود
بی نسبت، آشنا دل ما با دل تو نیست
بی یار مانده روی تو از بیم خوی تو
ورنه کدام کس که دلش مایل تو نیست
بس جانگداز می گذرد سرگذشت شمع
پروانه نسوخته در محفل تو نیست
خون تو را چه قدر «نظیری » خموش باش
این بس که دعوی از طرف قاتل تو نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.