۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳

عشق را کام به عهد دل خود کام تو نیست
صبح امید و شب وصل در ایام تو نیست

خوانده ام دفتر پیمان وفا حرف به حرف
نام خوبان همه ثبت است همین نام تو نیست

من دل شیفته آزار نمی دانم چیست
که ز خویشم خبر از لذت دشنام تو نیست

آب حیوان نخورد صید تو از لذت تیغ
جان به حسرت دهد آن مرغ که در دام تو نیست

آتشم در سر و سامان به چه تدبیر زدی؟
یک سر مو چو مرا نیست که خود رام تو نیست

آخر ای در گرامی ز کدام آب و گلی
هیچ دل نیست که پرورده اکرام تو نیست

به برازندگی قامت موزون نازم
یک قبا نیست که شایسته اندام تو نیست

باش در دوستی از خویش «نظیری » نومید
که ز آغاز تو پاینده تر، انجام تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.