۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

زبان طعنه ما کوته از بریدن نیست
علاج شکوه عاشق بجز شنیدن نیست

ز بسکه گشته ام از درد انتظار ضعیف
نگاه را به رخت قوت رسیدن نیست

چنان که خانه زندانیان فرود آید
شکسته جان قفس و جرئت پریدن نیست

ز بی تعلقی خویشتن به این شادم
که جان سپردن اگر هست دل طپیدن نیست

به هجر و وصل و ملال و نشاط گریه کنم
در آن دلی که طلب هست آرمیدن نیست

ز تار زلف تو زنار بر میان دارم
بیا که مصلحت پیرهن دریدن نیست

گرفته طبع «نظیری » سؤال ازو مکنید
درخت گل نشکفتست و وقت چیدن نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.