۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲

داغ دل در عشق افسردن نمی داند که چیست
لاله این باغ پژمردن نمی داند که چیست

خنده بر حالم مزن کاین گریه هرکس را گرفت
دامن از خون دل افشردن نمی داند که چیست

عشق از یک تاختن بنگاه دل تاراج کرد
صبر بی دل حمله آوردن نمی داند که چیست

باغبان دهر نخل عمر را آبی نداد
کاشتن دانسته پروردن نمی داند که چیست

ترک خصمی کن که دارد خوی افعی روزگار
نیست تا آزرده آزردن نمی داند که چیست

غنج و افسون زلیخا کار در یوسف نکرده
هرکه دل درباخت دل بردن نمی داند که چیست

عشرت تنگ دل ما نورس هر گلشن است
غنچه برگ عیش گستردن نمی داند که چیست

از حجاب امشب «نظیری » باده بر سجاده ریخت
پارسا آداب می خوردن نمی داند که چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.