۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

خوی شه عربده جو افتادست
کشته یی بر سو کو افتاده ست

به ادب زی که سرمستان را
بد کمندی به گلو افتادست

بهش از شارع میخانه گذر
سرمستان چو کدو افتادست

در خرابات مغان مستان را
کاسه بشکسته سبو افتادست

آن که افتاده برین؟ در راهش
قدمش از تک و پو افتادست

خوشی ما ز گل و بستان نیست
صحبت یار نکو افتادست

خوش عبیری به هم آمیخته عشق
خو به خو بوی به بو افتادست

عشوه سنبل و گل دل خلدم
ره بر آن گلشن و کو افتادست

جای دل خرده مینا چینم
وه که بارم به غلو افتادست

دلبرم را سر رسوایی نیست
کار جیبم به رفو افتادست

با خودم دشمن جان باید بود
چه کنم دوست عدو افتادست

هر نفس دلق «نظیری » رنگی است
عشق را چشم برو افتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.