۳۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

شور چمن ز نغمه آزادی من است
روی شکفته سحر از شادی من است

میخانه ام، به بوی بهارم گشاده اند
هرجا خرابی است ز آبادی من است

بیهوشی ام به جلوه گه گلستان برد
من بلبلم که نکهت گل هادی من است

بی ذوق عشق کار به سامان نمی رسد
شاگرد عشق بودن از استادی من است

عشقم نوید زندگی جاودان دهد
آن چشمه ای که گم شده در وادی من است

گردون به عشق زایچه طالعم نوشت
نیک اختری نشانه همزادی من است

حسرت برم همیشه «نظیری » ز صیدگاه
زین رحم و خو که آفت صیادی من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.