۲۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

می روم جایی که غم آنجا ز دل ها می رود
ناله از هرجا که می خیزد به آن جا می رود

بعد جان دادن به دنبال اجل بینم چنانک
گوییا صد یوسف از پیش زلیخا می رود

تحفه رضوان اگر بر کف ندارم دور نیست
تا به مرگ از طفلیم ایمان به یغما می رود

شاید ار دردی به محتاجان فروشد می فروش
هر که را یک درهمست آن جا به سودا می رود

من نخواهم رفت اما بهر تسکین دلش
هرکجا بینید گوییدش که فردا می رود

بر من اندوهی هجوم آورده از هجران او
کز درش تا می روم دل در ته پا می رود

می روم نوعی ز کوی او که پنداری به خشم
صدکس از پیش و پسم بهر تقاضا می رود

گر ز لوح چهره لیلی همی آرد سبق
خاطر شوریده مجنون به صحرا می رود

شهر و صحرا ار «نظیری » سوخت از آه وداع
می رود نوعی که پنداری ز دنیا می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.