۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۲

به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند
قرابه بر سر ابر بهار بشکستند

چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای
معاشران صبوحی ز خواب برجستند

به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی
حکیم و عارف و زاهد همه ازین دستند

جهان و عیش خضر حرف قاف سیمرغست
در حریم فنا زن که نیستان هستند

تو نخل خوش ثمر کیستی که باغ و چمن
همه ز خویش بریدند و در تو پیوستند

به غربت تو چنان تشنه ام که صبرم نیست
به قدر فرصت آن ماهیان که در شستند

ز بی قراری افلاک داغ ها دارم
که تا ز شوق تو برخاستند ننشستند

نوا فزونست ز اندازه بریشم عود
غزل به زمزمه خوانم که پرده ها بستند

به رمز نکته ادا می کنم که خلوتیان
سر سبو بگشادند و در فرو بستند

تو نخل میوه فشان باش در حدیقه دهر
که کم درخت قوی خشک شد که نشکستند

ز کاهلی تو «نظیری » احزان این چمنی
گهی به باغ شدی کز نشاط وارستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.