۳۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

عالم از عشق در وجود آمد
عشق معمار هست و بود آمد

در بشر کبریای عشق نمود
ملک از عجز در سجود آمد

رد شد از صدر بارگاه شهود
آن که در کار ما حسود آمد

عشق بر تخت از زبر نگریست
عقل و لوح و قلم فرود آمد

هرچه اهلیت نمودن داشت
همه از عشق در نمود آمد

نیست جز عشق و عاشق و معشوق
هرچه در معرض شهود آمد

عقل بر کار عشق سوخت سپند
شکل این گنبد کبود آمد

عشق صنعت نمود بی آلت
بود هرچند از نبود آمد

جامه مجنون درد که خلعت عشق
عاری از جنس تار و پود آمد

عشق را عشق دی و فردا نیست
دیر هم زودتر ز زود آمد

شد جوانی و عشق و حرص به جاست
شعله بنشست و خس به دود آمد

ز سخن بر لب «نظیری » جوش
عشق در گفت و در شنود آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.