۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

کمال عاشقی حیرانی دیدار می آرد
چو آتش دیر می ماند سمندر بار می آرد

تو درخواه از قضا چندان که فیروزی شود روزی
به بخت ار در به بندی اختر از دیوار می آید

به هند خط جمال یار سودایی عجب دارد
همه اقرار ایمان کرده و انکار می آرد

مسلمان عاشق رخسار و هندو واله حسنش
موحد بین که با هم مصحف و زنار می آرد

مبارک فال صبح دولت دیدار می خواران
که دست و پای بخت خفته را در کار می آرد

ز خودبینان چه می جویی؟ به کوی بی خودان بنشین
که آب خضر اگر حاجت شود خمار می آرد

«نظیری » از نوازش های درد دوست در ذوقم
که چون چنگم به ضربت بر سر اسرار می آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.