۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸

ذوقی ز می نزاد که صد شور و شر نشد
بی باکی از مذاق خم می بدر نشد

این رسم های تازه ز حرمان عهد ماست
عنقا به روزگار کسی نامه بر نشد

باز این چه آفتست درخت امید را
امسال هم شکوفه فشاند و ثمر نشد

بیهوده بر گذرگه آفت نشسته ام
شد کاروان و مرد رهی جلوه گر نشد

رسوا منم و گرنه تو صد بار در دلم
رفتی و آمدی که کسی را خبر نشد

دستار مار گنج گره در گلو شود
خم را که خشت میکده یی تاج سر نشد

شب زنده دار باش که تا پیر بت تراش
بیدار بود، بتکده زیر و زبر نشد

در صدر چون حضور نبود آستان گزید
هرگز گدای کوی مغان معتبر نشد

بس نغمه ها به گوش «نظیری » هوس کشید
در از درون ببست و به بیرون در نشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.