۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۷

امشب چمن از گریه ما تازه و تر بود
بر هر سر خار مژه لختی ز جگر بود

می رست رگ و ریشه جان از بن ناخن
صد لاله ستان کاشته در سینه و بر بود

در زیر لبم گاه طرب زمزمه می سفت
بر دور رخش گاه هوش حلقه شمر بود

تا روز به خلوتگه مقصود، اجابت
در پیرهن ناله هم آغوش اثر بود

از کثرت آمد شدن دزد خیالی
پیرایه خوابم همه شب زیر و زبر بود

وز بهر نثار قدمی چشم ترم را
تا گوش گریبان نظر پر ز گهر بود

گفتم به دعای سحری وصل تو خواهم
بیهوش شدم بوی تو با باد سحر بود

قاصد جگرم سوخت چه پیغام و چه نامه
دل بود همان خوش که به امید خبر بود

بگذشت و گریبان نزدی چاک «نظیری »
پیش چه بلا دست دعای تو سپر بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.