۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

افسانه شیرین مرا گوش نکردند
صد تلخ چشیدم شکری نوش نکردند

یک خرده گرفتند پس از نکته بسیار
گشتیم فراموش و فراموش نکردند

ما روزه ازین مائده بر خشک گشادیم
در کاسه ما جرعه سر جوش نکردند

معلوم شد از مستی ما حوصله ما
دادند به حکمت می و بیهوش نکردند

باید به عصا رفت چو موسی که درین راه
یک چاه نکندند که خس پوش نکردند

در حلقه شدم زان خط رخسار و قرینم
با کوکب آن صبح بناگوش نکردند

جانم به ره پردگیان سحری سوخت
سویم نگهی از ته شب پوش نکردند

خونابه به بو آمده بر جیب و کنارم
زان سنبل خوش بوم در آغوش نکردند

امروز نه رحمست که لب تشنه گذارند
آن را که لبی تر ز می دوش نکردند

فریاد ازین شوق که در جان «نظیری » است
تا مردنش از زمزمه خاموش نکردند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.