۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۱

ای زلف تو بند و دام عاشق
ای روی تو ناز و کام عاشق

در جستن تو بسی جهانها
بگذشته به زیر گام عاشق

بنمای جمال خویش و بفزای
در منزلت و مقام عاشق

وز شربت لطف خویش تر کن
آخر یک روز کام عاشق

وز بادهٔ وصل خویش پر کن
یک شب صنما تو جام عاشق

اکنون که همه جهان بدانست
از عشق تو ننگ و نام عاشق

بشنو جانا تو از سنایی
تا بگذارد پیام عاشق

بر عاشق اگر سلام نکنی
باری بشنو سلام عاشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.