هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دوستی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که برای عشق و دوستی جان و دل خود را فدا کرده است. او از درد و بلای عشق می‌گوید و اینکه تقدیر همه چیز را تغییر داده است. شاعر همچنین از لطف و قهر عشق سخن می‌گوید و اینکه عشق او با جانش آمیخته شده است. در نهایت، او از بهشت و صراط مستقیم صحبت می‌کند و بیان می‌کند که بدون عشق و قرب شاهان، زندگی بی‌نشاط است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۰

تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط
ناگهانم در برآوردی و ماندی در بساط

برگشاد از قهر و لطف لشکر قهرت کمین
تا به دلها درنگون شد رایت انس و نشاط

من ز بهر دوستی را جان و دل کردم سبیل
تا بوم کارم جهاد و تا زیم شغلم رباط

اختلاط عشق تو با جان من باشد همی
تا بود خون مرا با خاک روزی اختلاط

در سرای دوستی آن به که فرشی افگنم
خشت او باشد ز جان و خون او باشد ملاط

تا اگر باری نباشم بر بساط دوستان
خاک باشم زیر پای چاکران اندر سماط

احتیاط و حزم کردم در بلا و درد عشق
تیغ تقدیر آمد و شد پاک حزم و احتیاط

ره ندانم جز به لطفت گر کنی لطفی سزاست
ره نداند جو به پستان طفل خرد اندر قماط

هر که بگذارد صراط آید به درگاه بهشت
من نمی‌بینم بهشت و بیش رفتم صد صراط

از دل آمد بر سنایی کس مباد اندر جهان
گر نماند بر بساط قرب شاهان بی نشاط
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.