۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۳

دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند

ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند

درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
تا خم و خمکده عشق براتم دادند

پاره پاره جگر طور ز غیرت خون شد
که کهی بودم و چون کوه ثباتم دادند

گرسنه دیده تر از مفلس کنعان بودم
خواجم گشتم که از آن حسن زکاتم دادند

تا به مقصد سپرم کشتی مشتاقان را
از خضر همت و از نوح نجاتم دادند

اختر شعشعه بر چرخ «نظیری » زده است
کس چه داند؟ که چه عالی درجاتم دادند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.