هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و جدایی می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه این جدایی از رگ‌های جانش می‌گذرد. او از غم و اندوه عمیق خود سخن می‌گوید و احساس می‌کند که مرگ با هجرانش او را می‌کشد. شاعر همچنین از غیرت و دردهای درونی خود یاد می‌کند و اینکه چگونه گریه و ناامیدی بر او چیره شده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. همچنین، استفاده از مفاهیمی مانند مرگ، هجران، و ناامیدی نیاز به درک و بلوغ عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

شمارهٔ ۲۱۴

دل نمی دانم کجا، زین آستانم می کشد
مرگ می بینم که با هجرام عنانم می کشد

هر سر مو بر تنم دارد خروشی از وداع
هجر پیوند تو از رگ های جانم می کشد

داشتم در سینه پیکان خدنگ کاریی
دست غیرت این زمان از استخوانم می کشد

می کند آسودگی سیری به گرد خاطرم
گریه هم پایی ز چشم خون فشانم می کشد

قصه وارستگی امروز پیش دل گذشت
طرفه حرف ناامیدی از زبانم می کشد

بر سر بازار جانبازان کمان آویختم
دست غیرت بشکنم هرکس کمانم می کشد

می کشم سر از کمند او «نظیری » بعد ازین
گر به صد زنجیر آن نامهربانم می کشد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.