۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۷

منم مرغ اسیری مضطرب از بیم جان خود
نه ذوق دانه دارم نی امید آشیان خود

دل از امید وصل و بیم هجران کرده ام فارغ
نشسته گوشه یی وارسته از سود و زیان خود

ز قوت خویش یابم طعم زهر و شکرها گویم
کزین نعمت تنم پرورده مغز استخوان خود

به باغ روزگار آن خودستا مرغ کهن سالم
که خود می سنجم و خود می سرایم داستان خود

به نزد محرم و بیگانه عیب خویش می گویم
به دشمن می دهم از سادگی تیر و کمان خود

درصد شکوه بر لب می گشاید یاد نومیدی
کسی تا کی زند قفل خموشی بر دهان خود

«نظیری » صبر کن کاین بند از دل بگسلد روزی
هنوز امیدوارم می کنم ضبط زبان خود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.