۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۶

آمد سحر که دیر و حرم رفت و رو کنند
تا بازم از نصیب چه خون در سبو کنند

ما قابل نشاط و شکرخنده نیستیم
تا شهد خوشگوار که را در گلو کنند

آنان که تنگ ظرفی ما را شنیده اند
می بهر آزمایش ما جستجو کنند

آلودگی به گریه ز دامان نمی رود
دلق مرا به سیل مگر شست و شو کنند

تصدیع کم کشند گل و باده تا به کی
در کار بی دماغی ما آبرو کنند

کو زخم عاشقانه که در جلوه گاه حسن
صد چاک دل به تار نگاهی رفو کنند

تو کار دل به غمزه معشوق واگذار
بی طاقتی مکن که نکویان نکو کنند

حق عطای عشق نسازند هیچ ادا
گر خلق عمر در سر این گفت وگو کنند

دیگر ز آب دیده «نظیری » به خون نشست
چندان نماند دل که غم و غصه بو کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.