۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

عیشم خوش از آن شعله افروخته باشد
نقلم دل ریش و جگر سوخته باشد

از محنت لب بستنم آن کس شود آگه
کز تیغ جفا چاک دلی دوخته باشد

در عرصه گلزار کند ناله ز تنگی
مرغی که به کنج قفس آموخته باشد

نیکوییی ما در ره بازار خریدند
عیبش به متاعیست که نفروخته باشد

محتاجی ما باعث آسایش ما شد
غارت نخورد هرکه نیندوخته باشد

گرمی مفروشید که در مجمع ما نیست
شمعی که نه از سوز خود افروخته باشد

از صدق نفس چند زنی لاف «نظیری »
مشکت همه سرب و جگرسوخته باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.