۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۳

مرد بی حوصله مردانه نگردد هرگز
خوف گرد دل دیوانه نگردد هرگز

عشق تا هست گرفتاری خاطر برجاست
بی تعلق دل دیوانه نگردد هرگز

قوت بلبل ز ریاح گل سیراب شود
که ز مستی ز پی دانه نگردد هرگز

قابل فیض بجز نیک سرشتان نشوند
خاک گل ناشده پیمانه نگردد هرگز

هرکه تایب زمی و مطرب و ساقی گردید
رویش از قبله میخانه نگردد هرگز

چشم مستش ز فغان و شغبم بیش غنود
خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز

شادی از وحشت اگر زور رمد ترکش گیر
غم امین است که بیگانه نگردد هرگز

کار تو ساختن و پیشه من سوختن است
ذره در عرصه پروانه نگردد هرگز

دولت ملک بقا جوی «نظیری » که عزیز
کس به این مزرع ویرانه نگردد هرگز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.