۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۳

از نیاز و طاعتم مقصود دیدارست و بس
چون شود روز قیامت با توام کارست و بس

بس کمر در خدمت گبر و برهمن بسته ام
این که می سازم ردا و خرقه زنارست و بس

نکته ای از دوست بر خاطر گران آورده ام
هرکه از گلزار می آید گلش بارست و بس

دیده بهر ابتلا صد جا فریبم می دهد
گرد دل هرچند می گردم همین یارست و بس

تا به گردن شیخ در قرض نماز و روزه است
گر به تحقیقش ببینی ریش و دستارست و بس

جذبه خاص عنایت کی دلیل ما شود
دستگیر ما ضعیفان ناله زارست و بس

نه دم صوفی صفا بخشد نه راز خلوتی
روشنی دل ز فیض چشم بیدارست و بس

یوسف از بیع «نظیری » رفته بیرون بارها
در همه بازار قلاشی خریدارست و بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.