هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد جدایی و عشق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که با وجود غیبت معشوق، حضور او را احساس می‌کند و دلش آرام می‌گیرد. شاعر از عشق فراتر از پندار و گمان یاد می‌کند و تأکید می‌کند که تا آخرین رمق باید در راه عشق تلاش کرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'زهر هلاهل' و 'خون به دل سنگ' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۳۲۹

داشتم از درد جدایی خروش
دل چو تو را یافت زبان شد خموش

غم نخوردم غایب من حاضر است
مژده دل می رسد از لب به گوش

گر نرسد بوی تو هر صبحدم
تا سحر حشر نیایم به هوش

هر که هوای تو به جنت برد
ساعد حورا شودش بار دوش

گر به قدح زهر هلاهل کنند
شهد شود چون تو بگویی بنوش

لعل تو افکند دلم را ز چشم
کعبه به جامی نخرد می فروش

از اثر گریه چون لعل ما
خون به دل سنگ درآید به جوش

بر نگه غیر سپندی بسوز
یا به رخ خویش نقابی بپوش

عشق ز پندار و گمان برترست
تا رمقی هست «نظیری » بکوش
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.