۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۳

هرجا که بود روز خوش و روزگار خوش
آمد به این دیار که باد این دیار خوش

هر جنس خوش که ابر و زمین صرفه کرده بود
شد صرف این بهار که باد این بهار خوش

دارم درین دیار مغان شیوه دلبری
بی خود خوش و میانه خوش و هوشیار خوش

چون پیک نوبهار درآید به بوستان
از در درآید و کشمکش در کنار خوش

دستار افکند خم کاکل پراکند
کاین است وضع صحبت و زینسان نگار خوش

شاد و شکفته مطرب و ساغر طلب کند
یک سو نهد حجاب و درآید به کار خوش

هرگه کند شتاب به رفتن که دیر شد
تسکین دهم دلش که سکون و قرار خوش

تا دم زند که روز چه رفت وز هفته چند
نگذارمش شمار، که نبود شمار خوش

او در وداع و من به جزع کز می و بهار
رطلی سه چار مانده و روزی سه چار خوش

ساغر کنم لبالب و گویم سبک بنوش
در موسم بهار نباشد خمار خوش

چندان که گویمش گذران است عمر باش
گوید صبا روانه به و گل سوار خوش

کاری به لابه پیش «نظیری » نمی رود
باشد به او گذاشتن اختیار خوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.