۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۶

از نقل و باده گوشه دل گشته روشنش
کو جام جم که آینه سازم ز آهنش

زحمت کشد ز شمع مسخر کنم سپهر
تا هر شب آفتاب برآرم ز روزنش

غایب شوم ز خلوت و حاضر شوم بر او
دلق از بدن برآرم و دربر کشم تنش

نگذارمش به حرف که گوید کدام و کیست
گر از قفای در رسد آواز دشمنش

از دست من به حیله برون رفته بارها
تا پا نگیرمش نکنم سست دامنش

سیب ذقن به بازیش از کف نمی دهم
تا دست کوتهم نشود طوق گردنش

زین سیمگون حصار «نظیری » نمی رود
تا قفل سیم او نشود نعل توسنش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.