هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او از قهر و لطف معشوق، شوخیهای او و تأثیر آن بر زندگی خود یاد میکند. همچنین، از ناتوانی خود در شکرگزاری نعمتهای معشوق و بار منتی که بر دوش دارد، سخن میگوید. در پایان، شاعر خود را مانند گل خندان و سرو آزاد توصیف میکند و از فضل معشوق به عنوان معلم ملکوت یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیدهی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۶۴
حضور وقت نمی یابم و حلاوت فرض
دلم به قهر تو رهن است و جان ز لطف تو قرض
به هم برآمده از شوخی تو اوقاتم
نه سنتم ز تو سنت بود نه فرضم فرض
فلک حجاب دعایم نمی شود اما
به غمزه حاجت ابرو نمی نماید فرض
سخن که از دل شوریده بر زبان آید
به رسم تحفه ملک بر سما برد از ارض
به شکر نعمت تو برنمی توانم خاست
که تا به گردنم از بار منتت در قرض
مثال ما گل خندان و سرو آزادست
درین حدیقه به طولست عیش ما نه به عرض
به فضل اوست «نظیری » چو مزد کار آخر
معلم ملکوتت به علم کردم فرض
دلم به قهر تو رهن است و جان ز لطف تو قرض
به هم برآمده از شوخی تو اوقاتم
نه سنتم ز تو سنت بود نه فرضم فرض
فلک حجاب دعایم نمی شود اما
به غمزه حاجت ابرو نمی نماید فرض
سخن که از دل شوریده بر زبان آید
به رسم تحفه ملک بر سما برد از ارض
به شکر نعمت تو برنمی توانم خاست
که تا به گردنم از بار منتت در قرض
مثال ما گل خندان و سرو آزادست
درین حدیقه به طولست عیش ما نه به عرض
به فضل اوست «نظیری » چو مزد کار آخر
معلم ملکوتت به علم کردم فرض
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.