۳۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۶

فتنه با زلف تو گرفته طرف
دل ما را نمی دهد از کف

نیم کش سر دهی خدنگ نگاه
بگذرانی ز صد هزار صدف

دست برد نگاه چالاکت
مرد برباید از میانه صف

به تو سلطان خزانه داو کند
رفته بازی و مهره گشته تلف

عاق بر مادر و پدر گردد
از نکو پروریدن تو خلف

بر بساطی که بندگان تواند
خواجه را بر غلام نیست شرف

هرکجا نغمه و ترانه تست
از کف مطربان نیفتد دف

جعد اگر ز آفتاب برداری
ننماید به روی ماه کلف

آن چه بی روی تو «نظیری » دید
بی سلیمان ندیده بود آصف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.