۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۷

نقش دیبا چنان کشید فرنگ
که ز من برد دانش و فرهنگ

کفر از عشق و عشق از ایمان
چیست این فتنه ها و این نیرنگ

زمزمم سوخته است گو هندو
مشت خاکسترم فشان بر گنگ

وه که بر ما نوشته باده فروش
باده را سنگ و جام را پا سنگ

چند کورانه دست اندازیم
دامن کس نیاید اندر چنگ

زو همه نقش ها و او بی نقش
زو همه رنگ ها و او بی رنگ

گله در دوستی نمی گنجد
بس که شد راه دوستداری تنگ

به قضا تن دهم که در دریا
شادی گوهرست و خوف نهنگ

تو مکن ضرب زخمه را خارج
گر «نظیری » غلط کند آهنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.