۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۸

تا عشق چه ها کند به بلبل
بسیار دریده پرده گل

شمشیر مقربان دریده
دیوانه عشق بی تأمل

برتر بود آستانه عشق
از هرچه خرد کند تعقل

جانان خواهی گذر ز کونین
دنیا سیل است و آخرت پل

بر آتش قهرت ار نشانند
دل خسته مدار در توکل

تا چون رخ دلبران برآری
از خرمن شعله شاخ سنبل

بر مور نهاده اند باری
کافلاک نمی کند تحمل

رحمی که ز دست می رود کار
به غرقه جفا بود تغافل

دوری چو تو یوسفی برآید
از جنس توالد و تناسل

در عشق گریز تا بیابی
ملکی که نکرده کس تخیل

بزم تو و آنگهی «نظیری »
از چرخ نمی کند تنزل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.