۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۰

گر کشف حجب خواهی بستان می ناب اول
ور علم ازل جویی بگذر ز کتاب اول

در عشق مکش دفتر کاسرار لدنی را
گویند به وحی آخر آرند به خواب اول

خواهی به یکی آری دل را ز پریشانی
در معبد بت رویی چندیش بتاب اول

تا صاف ملایک را بر خاک تو پیمایند
در مدرسه بر سرکش دردی شراب اول

در حلقه نمی گنجی تا پخته نمی گردی
شرط است که میخواران سازند کباب اول

شاید به شب ظلمت رب ارنی گوییم
ما را به لب ساغر رفتست خطاب اول

تا هست دمی باقی محروم مکن ساقی
می ها به خم افکندیم با تو به حجاب اول

ما را به صد افسانه در خواب چو می کردی
از بهر چه می کردی بیدار ز خواب اول

در پیری و محرومی خوردیم می و خفتیم
گر دور ز سرگیری زین پیر خراب اول

سهلست اگر کاری برعکس صواب افتد
چون وضع جهان کردند از روی شتاب اول

بیش از همه می بارد بر کشت «نظیری » را
کو تخم نمی کارد بر فکر سحاب اول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.