۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۷

منادیست در آن کو که خون زنده سبیل
به عشق نیست زیان قاتل است اجر قتیل

نگاه بر ره مردان غیب دوخته ایم
هنوز دیده به گردی نکرده ایم کحیل

رسوم فقر و توکل درازدستی نیست
نشسته ایم که خرما در اوفتد ز نخیل

به اضطراب، پدید آمدیم و نیست شدیم
که در نهاد کرم بود، غایت تعجیل

جمال و جاه موافق به هم نساخته اند
قبای سرو قصیر است و قد سرو طویل

شقاوت ازلی را، علاج نتوان کرد
به مهد، جبهه بدخو سیه کنند از نیل

به بر و بحر زمین، فرصت اقامت نیست
به چار حد جهان می زنند طبل رحیل

دمی سه چار، شبستان عمر روشن دار
که روغنت به چراغ است و نور در قندیل

خوشی باغ و گلستان طلب، نه مزرع و ده
وظیفه گر نشود وجه می خداست کفیل

قدح کش و به چمن صنع حق تماشا کن
بسست سرو به تکبیر و مرغ در تهلیل

به جان مپیچ «نظیری » اگر جنان خواهی
که بوی باغ و چمن نشنود دماغ بخیل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.