۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۵

جز نسخه احوال کسان پیش ندارم
هرگز نظری بر ورق خویش ندارم

بر دام هوا و هوسم خنده زند مرگ
صد داعیه بیش و نفسی بیش ندارم

روشن شود از کاوش احباب چراغم
زخمی نزند کس که سری پیش ندارم

هر نوع که آید سخن عشق سرایم
صبر و خرد قافیه اندیش ندارم

چون خامه آشفته دماغان شدم از دست
پروای نوشتن ز دل ریش ندارم

زان نیش که دی زد به رگ دست تو فصاد
در یک بن مو نیست که صد نیش ندارم

از من سخن عشق و جنون پرس «نظیری »
دیریست دل دین و سر کیش ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.