هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌های عاشقانه و روحانی خود سخن می‌گوید. او از شب‌های آرام در کنار طبیعت، صحبت با دوستان، و مستی ناشی از عشق یاد می‌کند. عشق و مستی او را به مقصد می‌رساند و در نهایت، به توکل بر خدا اشاره می‌کند. همچنین، از تأثیرات عشق و دردهای جانسوز آن سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۳۹

شب نه تشویش صبا نی شور بلبل داشتم
خلوتی تا صبحدم با سنبل و گل داشتم

عیش ها سیل بهاری بود، تا آمد گذشت
صحبتی با دوستداران بر سر پل داشتم

یاد آن مستان که برچیدند از اینجا نقل و جام
بهره کیفیتی از جزو تا کل داشتم

پرتو اکسیر چشمانم به گنج افتاده بود
هرچه می بردند در بردن تغافل داشتم

کارم از یک زخمه آخر شد که ظاهر کرد عشق
هرچه در جوهر ترقی و تنزل داشتم

عشق و مستی زودتر زینم به مقصد می رساند
دیر از آن رفتم که در رفتن تأمل داشتم

در همه کاری مسافر را سبکباری خوش است
بسکه ماندم توشه در بار توکل داشتم

می شنیدم از «نظیری » عشق وی کردم هوس
کی چنین جانسوز دردی در تخیل داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.