هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عدم تعلق خود به ایمان و مسلمانی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود انتظارات دیگران از اخلاص و اعتقاد، او خود را از اهل ایمان نمی‌داند. او همچنین از احساس بیگانگی با طبیعت و جهان اطراف، و نیز از دشمنی با دهر و نامردان می‌گوید. در نهایت، شاعر با اشاره به پریشانی و بی‌قراری خود، از عشق و جذبه‌هایش سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که مسلمان نیست، حتی اگر دیگران او را چنین بخوانند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به تضادهای اعتقادی و اجتماعی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۴۷

مشنو استغفار من کز اهل ایمان نیستم
خرقه از مصحف اگر سازم مسلمان نیستم

معنی اخلاص می خواهند و حسن اعتقاد
چون نشینم با نکوکاران کز ایشان نیستم

در چمن معذور داریدم اگر گردم ملول
نغمه سنج کوه و دشتم از گلستان نیستم

جذب عشقم فی المثل در حسن پیدا ساختن
خضر چاه یوسفم از آب حیوان نیستم

چرخ اگر وارون بگردد ابر اگر طوفان کند
گوشه یی آسوده ام آگه ز دوران نیستم

دهر چون در دشمنی سست است افکندم سپر
دشمن نامرد را من مرد میدان نیستم

گر پریشانی به این خوییست کاندر زلف تست
بس پریشانتر ازینم کن پریشان نیستم

خیر حسن خود نگاهی می توان کردن چه شد
سایلم در کوی تو، پندار مهمان نیستم

گر نمی گویی «نظیری » هندوی خویشم بخوان
کافر زنار بندم من مسلمان نیستم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.