هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و تنهایی خود می‌گوید و از این که کسی در این دنیا به او توجهی نمی‌کند شکایت دارد. او از عشق و معشوق نیز یاد می‌کند و بیان می‌کند که تنها در کوچه‌ی معشوق آرامش می‌یابد. شاعر همچنین از ناسپاسی دیگران و بی‌توجهی آن‌ها به او گلایه می‌کند و در نهایت از درد درونی خود سخن می‌گوید که او را به شور و هیجان آورده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم و تنهایی و شکایت از دنیا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۵۵

تا به کی از کثرت غم روی بر زانو نهم
تنگ گردد خانه بر من سر به شهر و کو نهم

دفع دل تنگی دمی از شغل غافل نیستم
دست اگر بردارم از جیب آستین بر رو نهم

شاکر بختم که منت دار از خویشم نکرد
عشرتی یاد آورم غم هاش بر پهلو نهم

کوچه معشوق باغ دلگشای عاشق است
بینم از هر جا ملالی رو به کوی او نهم

کس درین کاسد دیار از من مشامی خوش نکرد
چند چون گل رخت رعنایی به رنگ و بو نهم

مایه من انگبین ناب و پر آشوب شهر
به کزین بازار جنس خویش بر یک سو نهم

کفر و ایمان را به یک سنگ آن دو ابرو می کشد
تا به کی اعجاز را در پله جادو نهم

خو به عشرت کرده ام عادت به راحت چند گاه
می روم تا از سر این عادت ز طبع این خو نهم

طی راه از اشک بر مژگان سبکتر می کنم
خم نمی گردد ز ثقلم بار اگر بر مو نهم

نافه مشکم که عطرافشان به پا افتاده ام
در چه پا آویزم و رخ بر پی آهو نهم

بوالعجب دردی «نظیری » را به شور آورده است
سینه بشکافد گرش زنجیر بر بازو نهم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.