هوش مصنوعی: این شعر از نظیری نیشابوری بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره ناامیدی، فراق، و پناه بردن به بیگانگان است. شاعر از وعده‌های دروغین، جدایی دلیرانه، و مستی هلاک‌آور سخن می‌گوید و از رماندن از سایه خود و بردن گنج به ویرانه یاد می‌کند. در نهایت، حسرت آشنایی با بیگانه را بیان می‌دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی مانند ناامیدی، فراق، و مستی هلاک‌آور ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد و نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

شمارهٔ ۴۵۷

ما برق جای نور به کاشانه برده ایم
آتش به پاسبانی پروانه برده ایم

بگرفته خواب دیده بخت و امید را
از بس ز وعده های تو افسانه برده ایم

با ما اگر خدای کند دشمنی بجاست
کز آشنا پناه به بیگانه برده ایم

این گوشمال در خور ما هست از فراق
نام جدایی تو دلیرانه برده ایم

مستیم، آن چنانکه به قصد هلاک خویش
خنجر به خصم و سنگ به دیوانه برده ایم

از سایه خودیم رمان ما رمیدگان
کز کنج خانه گنج به ویرانه برده ایم

حرفی بگو، بپرس، «نظیری » چه محرمی است
حسرت به آشناییی بیگانه برده ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.