۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۹

ساقی به زحمت آمده ام تا به پای خم
یک کاسه می بیار وگر نیست، لای خم

باطن ز کسب معرفتم به نمی شود
تبدیل خلق می کنم از کیمیای خم

از یک پیاله ام ز خلاف فلک بخر
کز سر برون شدم چو می از تنگنای خم

گر خم شکست محتسبم غم نمی خورم
کافیست یک کرشمه ساقی بجای خم

تا هست باغ و میکده از غم پناه هست
یا زیر گل شویم نهان یا قفای خم

چشمم غنی شد از کرم پیر می فروش
طبعم کریم شد ز دم دلگشای خم

مستی من ز جنس حریفان دور نیست
نوشم می از قرابه دیگر ورای خم

پیمانگی کند فلکم، مهر قطرگی
گردون صلای جام زند من صلای خم

در حرص نان چو مور «نظیری » چه مانده ای
طاووس می شود مگس اندر هوای خم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.