۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۶

گفتم از عشقش مگر بگریختم
خود به دام آمد کنون آویختم

گفتم از دل شور بنشانم مگر
شور ننشاندم که شور انگیختم

بند من در عشق آن بت سخت بود
سخت‌تر شد بند تا بگسیختم

عاشقان بر سر اگر ریزند خاک
من به جای خاک آتش ریختم

بر بناگوش سیاه مشک رنگ
از عمش کافور حسرت بیختم

عاجزم با چشم رنگ آمیز او
گر چه از صد گونه رنگ آمیختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.