۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۸

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم

داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم

نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل
تا به هنگام سحر هر هفت در بر داشتم

بر نهاده بر بر چون سیم و سوسن داشتم
لب نهاده بر لب چون شیر و شکر داشتم

دست او بر گردن من همچو چنبر بود و من
دست خود در گردن او همچو چنبر داشتم

بامدادان چون نگه کردم بسی فرقی نبود
چنیر از زر داشت او سوسن ز عنبر داشتم

چون موذن گفت یک الله اکبر کافرم
گر امید آن دگر الله اکبر داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.