هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از بی‌تفاوتی معشوق شکایت می‌کند. او از جفاهای معشوق، ناامیدی خود و بی‌پناهی در این رابطه می‌گوید، اما در عین حال همچنان به معشوق ابراز عشق و وفاداری می‌کند. در پایان، شاعر از معشوق می‌خواهد که قبل از مرگش از جفا دست بردارد تا در روز قیامت شکایتی از او نباشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، ناامیدی و رنج عاطفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است برای آنها مناسب نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند «جفا»، «گنه و جنایت» و اشاره به «روز حشر» نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۸۷

به دل فگار دارم گله بی نهایت از تو
به کدام امیدواری نکنم شکایت از تو

به هزار جان سپاری ز جفا نیامدی باز
شده ناامید دیگر دل من به غایت از تو

سر و برگ من نداری به کجا روم؟ چه سازم؟
دل پر شکایت از غم لب پر حکایت از تو

تو به خنده لب بجنبان دل و جان به تو مسلم
تو به رحم آشتی کن من و این ولایت از تو

ز رقیب اگر تنزل نکنم چه چاره سازم
که اگر به خون بگردم نرسد حمایت از تو

به ازین نمی توان شد که نصیب شد ز اول
گنه و جنایت از من کرم و عنایت از تو

دم مرگ شد «نظیری » ز جفاش دل تهی کن
که به روز حشر حرفی نکند سرایت از تو
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.