۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۸

دوش کردیم دل و دیده به دیدار گرو
سر نهادیم به پوشیدن اسرار گرو

پاک بازانه کشیدیم سر از داو حریف
سیم و زر باخته و جبه و دستار گرو

علمی شقه عمامه از آن زلف نداشت
دلق و عمامه نهادیم به یک تار گرو

چون برآریم سر از دایره مشکینش؟
چرخ کردست درین دایره پرگار گرو

آبروی من اگر برد جمالش چه عجب
برده از نار مغان آن رخ گلنار گرو

بندم از صومعه زنار که در دیر مغان
مصحف و خرقه نگیرند به زنار گرو

مرغ محبوس گر آن سرو بهشتی بیند
به پر و بال کند چنگل و منقار گرو

گر رود سر، من ازین شورش و سودا نروم
کرده ام رخت درین گوشه بازار گرو

می شود هر نفس از عشق «نظیری » رنگی
دلق درویش که کردست به عیار گرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.