۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۷

کاریست بر ملا گذران در خفا گره
فکری چو تار سبحه ز سر تا به پا گره

سیاره و ثوابت این کارخانه را
دل ها چو کهرباست ز خوف قضا گره

بس خرده های زر چو گلت در دهان کنند
چون غنچه واکنی گر ازین پرده ها گره

کسب معانی از نظر عشق کن که هست
صد نکته را به نیم اشارت ادا گره

کوته مساز دست تهی کاین نگار را
بر گوشه نقاب بود رو نما گره

از بس کرشمه می کند از پرده آشکار
در دیده می شود نظرم از حیا گره

گویاترم ز بلبل خوش نغمه در بهار
از سردی جهان زده ام بر نوا گره

قطبم، که گرچه عقده گشای خلایقم
نگشایدم ز گردش این آسیا گره

زین چرخ خاکباز که هر صبح روزگار
دامن چو کودکان زندش بر قفا گره

طرح بقا مدار توقع که خاک را
بسیار هست در دل ازین مدعا گره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.