۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۲

از ما نهان ز کثرت اغیار بوده ای
چون گل به زیر پرده صد خار بوده ای

از نور دیده در نظر ما عیان تری
پنهان نموده ای و پدیدار بوده ای

فریاد جان همه ز گرفتاری فراق
تو در میان جان گرفتار بوده ای

خامش که گشته ایم در اندیشه گشته ای
گویا که بوده ایم به گفتار بوده ای

هم طره فتنه زا شد و هم غمزه عشوه گر
کز شور حسن بر سر اظهار بوده ای

در هر نظاره کشف حجب بیشتر شود
تو نور دیده مایه دیدار بوده ای

قومی تو را ز خلوت و عزلت طلب کنند
تو شور شهر و فتنه بازار بوده ای

دل هرچه بوده است تو دلجوی گشته ای
غم هر که داده است تو غمخوار بوده ای

انکار حال ما چه کنی کز دم الست
با ما به دیر و میکده در کار بوده ای

پرسش چه می کنی ز خطا و صواب ما
چون هر چه کرده ایم خبردار بوده ای

جان مست می شود ز حدیث لبت مگر
هم صحبت «نظیری » خمار بوده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.