۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۸

به توتیای رهم خون ز چشم تر چیدی
جراحت از دل هجران خلیده برچیدی

حدیث خوش نمک ارمغان صحبت کیست؟
که درد از دل و آزارم از جگر چیدی

من از فراق تو مردم تو را چه حاصل شد
به غیر از اینکه گل شهرت از سفر چیدی

همیشه جلوه طراز رقیب بی روشی
کدام میوه ازان نخل بارور چیدی

ز لغوگوییی هم صحبتان دلت نگرفت
اگرچه بال مگس دایم از شکر چیدی

صبا ز گلشنم آزرده حال می گذرد
چو شاخ گل به رگم داغ نیشتر چیدی

به دست غارت تو آن درخت عریانم
که از مقام خودش کندی و ثمر چیدی

ز هیچ سو رخ آسودگی نمی بینم
ز بس که مشغله بر روی یکدگر چیدی

به ما دو گونه نیلوفری فتاده چو تو
به رخ بنفشه شام و گل سحر چیدی

نشد که طعمه زاغی دهی همایم را
گرم چه صد بر دولت ز بال و پر چیدی

ز گریه سحری یافتی «نظیری » فیض
گل مراد به اقبال چشم تر چیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.