۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

ریش سازد ز نزاکت گل رخسار ترا
گر خلد خار به پا طالب دیدار ترا

فرصت چشم گشودن به نگاهی ندهد
کس چو حیرت نکشد غیرت رخسار ترا

مگذر از خاک من ای شوخ که نتوان دیدن
در کف جلوه گری دامن رفتار ترا

تا ببالی بخود از خوبی خود در کار است
دامن آینه یی آتش رخسار ترا

گر چو خورشید رسد بر فلکم سر ندهم
بدو صد بال هما سایه دیوار ترا

واعظ ما نه ز خود این همه شیرین سخن است
دیده دلچسبی شیرینی گفتار ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.